خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ماهرخ ابراهیمپور: کودتای 28 مرداد مفسران و محققانی دارد که هر یک تفسیری متفاوت از آن دارند. برخی مانند دکتر صادق زیباکلام، فریدون مجلسی، دکتر مجید تفرشی و اردشیر زاهدی این واقعه را کودتا نمیدانند. از طرفی برخی مانند دکتر محمدعلی موحد، دکتر هرمیداس باوند و عبدالله شهبازی این رویداد را کودتا بهشمار میآورند. صرف نظر از کودتا بودن یا نبودن رویداد 28 مرداد، هنوز ابعاد بسیاری از این روز مکتوم مانده که نیاز است این زوایا روشن شود تا محققان و اهل تاریخ بتوانند با تسلط بر منابع و همه ابعاد این رویداد به تفسیر آن بپردازند.
داوود هرمیداس باوند در توضیح کودتا بودن 28 مرداد به اسناد، نطق سیاستمداران و دایرهالمعارفها و نحوه رویکرد سه قدرت شوروی سابق، انگلیس و آمریکا توجه ویژه دارد. در گفتوگو با وی برخی کتابهای منتشر شده درباره این کودتا و دولت مصدق را مدنظر قرار دادیم.
دکتر باوند شما چه ارزیابی از جریان 28 مرداد 1332 دارید؟ از نگاه شما کودتایی رخ داده و دلایل شما برای کودتا نامیدن آن چیست؟
معمولا کودتاهایی که در ایران روی داده، هیچوقت ریشه داخلی نداشته است. از این رو کودتای 1921 میلادی کودتایی بود که بعد از شکست یا نافرجامی عهدنامه 1919 با تلاش انگلستان انجام گرفت. پس از ایفای نقش آمریکا به عنوان حمایت از ملی شدن نفت، هیاتهای اعزامی از آمریکا به میانجیگری میان ایران و انگلستان پرداختند. از جمله اورل هریمن به ایران آمد و به دلیل واسطهگری میان لندن و تهران در رفت و آمد بود. در نتیجه این میانجیگریها و تلاشهای حقوقی مصدق، انگلستان اصل ملی شدن نفت را پذیرفت. پس از آن دو هیات از انگلستان، هیات جکسون و هیات استوکس برای بستن قرار داد جدید وارد ایران شدند و چون این قراردادها مغایر با ملی شدن نفت بود، مورد پذیرش دولت ملی ایران قرار نگرفت. همچنان که آنتونی ایدن در کتاب خاطراتش میگوید: «ما متوجه شدیم که مصدق از کارت آمریکا علیه ما استفاده میکند. ما نیز سعی کردیم این کارت را از دستش بگیریم. در ائتلاف مجمع عمومی در پاریس (که آن موقع هنوز به نیویورک نرفته بود.) با دین آچسن، وزیر امور خارجه امریکا پیشنهاد مشارکت در منابع نفتی ایران را مطرح کردیم. ابتدا استقبالی نشد، اما در ادامه مذاکرات در هر حال پذیرفتند که در مورد مساله نفت ایران باید به صورت مشارکت قراردادی انجام بگیرد.»
به تبع این توافق جدید بین انگلیس و امریکا، بانک بینالمللی در حقیقت پیشنهادی به نمایندگی از این دو کشور مطرح کرد که در این پیشنهاد بانک با خلع ید و ملی شدن نفت کاری نداشت و خود را مجاز میدانست که مدیریت صنعت نفت ایران را در دو سال به هر ترتیبی که متقضی بداند، انجام دهد. قراردادی که بازگشت کارشناسان انگلیسی را در پی داشت. پیشنهاد دیگر بانک این بود که برای هر بشکه نفت یک دلار و هفتاد و پنج سنت در نظر گرفته شود و پنجاه سنت از این قرارداد کنار گذاشته شود. مورد دومی که بانک مطرح کرده بود، چندان مسالهای نبود، اما نکته نخست این بود که دولت ایران معتقد به رعایت تمام اصول برای ملیکردن نفت در قراردادهای خارجی بود زیرا آنها اعتقاد داشتند تمام جنبش و خیزش صورت گرفته برای ملی کردن نفت بوده و ملی شدن نیز هدفش مساله رفاه و توسعه اقتصادی کشور است. زیرا ملی کردن عبارت است از انتقال دارایی از بخش خصوصی به دولت طبق قانون برای توسعه اقتصادی کشور به شرط پرداخت غرامت منصفانه که ایران این اصل را نیز پذیرفته بود و 25 درصد طبق قانون 9 مادهای از درآمد نفت نیز باید برای پرداخت غرامت، البته پس از احتساب طلبهای ایران و ایجاد تعادل کنار گذاشته شود.
نکته دوم چون شرکت نفت به اشکال مختلف در امور اقتصادی و سیاسی ایران دخالت میکرد، دکتر مصدق نیز با ملی شدن نفت در واقع قصد داشت، این دخالت خارجی را کوتاه کنند. سوم، احیای اصول انقلاب مشروطه ایران که مورد خدشه قرار گرفته بود، یعنی اینکه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت و آزادی سایر ارکان سیاسی مانند قوه مقننه، مطبوعات، احزاب، جوامع سازمان یافته و مشارکت مردم در اداره جامعه تحقق پیدا کند و به اصطلاح یک نوع پروسه دموکراسی در کشور برقرار شود. به همین دلیل عنوان رنسانس سیاسی به آن داده شد. بنابراین زمانی که بانک جهانی در قرارداد پیشنهادی به ایران ملی شدن نفت را نادیده میگیرد، این اتهام مطرح میشود که تمام این مسائل سیاهبازی و دسیسه است و نهایتا نیز ملی شدن نیز یک بهانه است. به هر حال پیشنهاد مشترک انگلیس و آمریکا نمیتوانست مورد قبول مصدق قرار گیرد. پیشنهاد بعدی، برای ترومن - چرچیل بود و پس از آن که حزب محافظه کار بر سر کار آمد، سپس پیشنهاد آیزنهاور - چرچیل مطرح شد، همانطور که خود ایدن نیز اشاره میکند با حضور دکتر مصدق امکان بستن آن نبود و باید برای تغییر وی اقدام کنند. از این رو برنامه چکمه را مطرح کردند که چندان پیگیری نشد که انجام بگیرد.
به هر حال برنامه دیگری با مشارکت افراد قدرتمند به شکل کودتا در ایران صورت گرفت. به طوری که آیزنهاور در نطق خداحافظی خود با مردم امریکا در کنگره دو دستاورد بزرگ را برای خودش برشمرد: یکی کودتای 28 مرداد در ایران و دیگری کودتای گوتمالا علیه دولت آبنر. سالها بعد اسناد و مدارک آمریکا و انگلیس درباره رویکرد آنها در دولت مصدق منتشر شده و اگر شما دایرةالمعارف بریتانیکا، آمریکانا و شوروی سابق را باز کنید، همگان این رویداد 28 مرداد را به عنوان کودتا ثبت کردهاند. حتی خانم مادلین البرایت، وزیر امور خارجه امریکا در نطقی از مردم ایران، به دلیل مشارکت امریکا در این کودتا که از جمله موجب توقف پروسه دموکراسی در ایران شده بود، معذرتخواهی کرد . اخیرا هم آقای جان کری، وزیر امور خارجه امریکا درباره شعارهای ضدامریکایی در ایران اشاره کرد؛ این شعارها ریشه در تمایلات ضدامریکایی ایران به دلیل مشارکت ما در کودتای 28 مرداد دارد و همچنین در جنگ 8 ساله ایران و عراق ما به نفع عراق موضعگیری کردیم.
بنابراین یک درک و شناخت بینالمللی از این مساله وجود دارد و از طرفی نقش عوامل داخلی هم بسیار روشن بود، مخالفانی که علیه دکتر مصدق جبههگیری کرده بودند، عبارتند بودند از احزاب مخالف حزب توده به دلیل موضع شوروی، آنها مساله نهضت ملی شدن صنعت نفت را در زمان استالین به سه دلیل در مقام مخالفت برآمدند، نخست اینکه رویدادهایی که در طیف جهان غرب پیش میآید به عنوان مقابلهجویی و نهایتا براساس ارزشهای دنیای سرمایهداری حل و فصل میشود. نکته دوم؛ نهضتهایی که حزب کمونیست (دژ سوسیالیست شوروی) در آن دخالتی ندارد، مورد تردید آنها قرار دارد. سوم در جریان نفت ایران، رقابتی بین آمریکا و انگلستان وجود دارد؛ انگلستانی که یک امپریالیسم فرتوت و رو به زوال بود و آمریکا به عنوان یک امپراتوری بلوک شرق اعلام کرده بود که میخواهد جانشین انگلیس شود. حزب توده ابتدا طرفدار حفظ وضع موجود و مخالف مساله ملی شدن نفت بود. مضاف بر اینکه استالین در همان تاریخ درگذشته بود و مالکانوف دوستی با غرب را مطرح کرد.
بنابراین در رویداد 28 مرداد شوروی هم به دلیل استراتژی اعلام شده مالکانوف، نوعی همسویی با غرب را پیش گرفت. به همین دلیل بعد از کودتا طلب ایران که در رابطه با اشغال ایران و هزینههایی که ایران در اشغال کشور هزینه کرده بود و زمانی مصدق نیاز به این مبالغ داشت (چون درآمد نفت عملا وجود نداشت، زیرا انگلیس مانع فروش نفت ایران شده بود) پرداخت نشد، اما شورویها این مبالغ را به دولت زاهدی پرداخت کردند. بنابراین کودتایی در 28 مرداد صورت گرفته بود که برخی برای رفع مسئولیت از خودشان و حفظ منافع آن را به عنوان یک قیام مردمی قلمداد کردند. به عبارتی اگر بخواهیم جریان 28 مرداد را یک قیام ملی بداینم باید بگوییم نهضت یا جنبشی به شدت استعماری شکل گرفت و این ادعا را اگر بپذیریم یعنی بازگشت استعمار در یک فضای مقتدرتر و دو چندان قویتر و شاید شاه هم با توان استبدادی دو چندان بیشتر از گذشته حکومت را در دست گرفت. بنابراین اگر قیام مردمی برای بازگشت قدرتهای استعماری و تقویت استبداد بوده، شاید درست بوده چون خواست امریکا و انگلیس هم در آن مقطع همین امر بوده است.
دکتر محمدعلی موحد در مجموعه کتابهای «خواب آشفته نفت» میگوید: انگلیس از ابتدا قصد سازش با مصدق را نداشت و در اثر فشار آمریکا به گفتوگو و مذاکره روی آورد، از آن طرف داریوش بایندر در کتاب «ایران در سازمان سیا» مطرح کرده که درست است که انگلیس چندان اعتقادی با مذاکره با مصدق درباره ملی شدن نفت ایران نداشت اما به مذاکره ادامه داد و هم به براندازی مصدق اقدام کرد، به نظر شما چرا میان این دو دیدگاه تفاوت وجود دارد از جمله این دلیلی که میتوانیم به آن اشاره کنیم که انگلیس در اثر فشار آمریکا به مذاکره با مصدق روی آورد آماده شدن انگلیس برای حمله به آبادان بود که آمریکا مانع از آن شد؟
عرض کردم انگلیس و آمریکا از صادرات نفت ایران جلوگیری کردند و رزم ناو موریشس را فرستادند تا آبادان را تصرف کنند، اما آمریکاییها با این رویکرد انگلیسی مخالفت کردند و این برخورد نظامی انگلیس را نپذیرفتند. بعد از آن انگلیس مساله را به شورای ملل واگذار کرد زیرا ایرانیها نفت خود را به ژاپنیها و ایتالیاییها عرضه کرده بودند. بنابراین انگلیس در دادگاه توکیو و میلان علیه ایران اقامه دعوا کرد، اما این دو دادگاه به نفع ایران رای دادند و در دیوان دادگاه بینالمللی دادگستری نیز به نفع ایران رای داد که انگلیس صلاحیت این دادگاه را نپذیرفت. اگرچه قبل از آن هم دعوای خود را به شورای امنیت برده بود با این ادعا که این عمل ایران(ملی کردن نفت) تهدیدی علیه صلح و امنیت جهان است و شورای امنیت نیز چون در ادعای انگلیس اصالت نمیدید، اعلام کرد چون مساله به دیوان ارجاع داده شده بنابراین شورای امنیت صلاح نمیداند که مساله را در دستور کار خود قرار دهد. به این ترتیب شورای امنیت اقامه دعوا انگلیس را از دستور کار خود خارج کرد. بنابراین هم در شورای امنیت و هم در دیوان بینالمللی دادگستری ملی کردن یک مکانیزم جهانی برای توسعه اقتصادی و رفاه عمومی شناخته شده بود. از این رو اقدام ایران در چارچوب حقوق بینالملل و منشور سازمان ملل متحد شناخته شد و به همین دلیل هم از نظر حقوقی حاکم شد و هم شورای امنیت نپذیرفت که رویکرد ایران تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالملل است. در نتیجه انگلیس بالاجبار با میانجگیری اچسن اصل ملی شدن نفت ایران را در ظاهر پذیرفت و قرار شد با ایران وارد مذاکره شود.
پس با توجه به طرح سوال شما باید بگویم این طبیعی بود که انگلستان نخست ملی شدن نفت ایران را غیرقانونی میدانست و آن را کالای دزدی تلقی میکرد، اما به دلیل قرار گرفتن در پرتوی شرایط اصل ملی شدن آنرا به ظاهر پذیرفت و گروههایی را فرستاد که شرکتی جدید برای خرید نفت ایران تشکیل شود که ظاهرا پیشنهادهای این شرکت که از سوی هیاتهای اعزامی آنها به ایران با اصول ملی شدن و سوابق امر تطابق نداشت، پذیرفته نشد و همینطور که اشاره کردم پیشنهادهای بانک هم که پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس بعد از توافقی که در پاریس در اجلاس مجمع عمومی بود نیز انجام نگرفت. بنابراین مساله از لحاظ درک بینالمللی در تمام اسناد سیاسی و حقوقی مربوطه به عنوان کودتا از آن یاد میشود و اسرار انگلیس و آمریکا و به ویژه در نطق خداحافظی آیزنهاور رئیسجمهوری این کشور به عنوان دستاورد خود از آن یاد کرده است، اما افرادی مانند اردشیر زاهدی که خودشان در جریانات 28 مرداد شرکت داشتند آن را کودتا نمیدانند.
درباره نویسنده کتاب «ايران و سازمان سيا: بازنگري در سقوط دولت مصدق در ایران» آقای داریوش بایندر چون یکی از افسرانی که دستور کشتن افشار طوس را صادر کرد، سرتیپ بایندر بود، بنابراین وی تا حدودی خواسته است نقش بستگانش را در این موضوع تطهیر کند. زیرا کسانی که افشار طوس را کشتند از نزدیکان وی بودند. اما در هر حال این دو نظر وجود دارد، برخی جریان 28 مرداد را کودتا میدانند و عدهای آن را یک قیام ملی و جابجایی قدرت تلقی میکنند. از طرفی آنهایی که در کودتا شرکت داشتند برای تطهیر خود برآن شدند که عنوان را تغییر دهند، حتی جمعیتهایی که در کودتای 28 مرداد تشکیل شد که یکی عباس خاندانی بود که جمعیت قیام ملی 28 مرداد را تشکیل داد و یکی از صاحبکاران دروازه قزوین بود. دیگری مجید رئیسی، رئیس باشگاه ببر و دیگری حسن سهله بود. اینها به عنوان جمعیت قیام 28 مرداد فعالیتی را آغاز کردند که خیلی زود هم بیرنگ شدند.
دکتر موحد در همین کتابی که قبلا اشاره کردم، به برخی از گفتههای کیم روزولت نویسنده کتاب «ضد کودتا» استناد میکند در حالی که داریوش بایندر این کتاب را یک داستان غیرواقعی و افسانهسرایی میپندارد. از طرفی فریدون مجلسی که گفتوگویی با وی درباره کودتای 28 مرداد داشتیم همین نظر را درباره کتاب روزولت دارد و این کتاب را در حد سناریوی فیلمهای هالیوودی میبیند شما چه دیدگاهی درباره این کتاب و نوع بیان آن از رویدادهای 28 مرداد دارید؟
روزولت یکی از کسانی بود که در طراحی کودتا نقش فعال داشت. ابتدا طرحی را مطرح کرد که بعدا این طرح تغییر یافت. وی خواستار این بود که طرح چکمه را جداگانه پیگیری کند. به همین دلیل روزولت در تهران ماند و طرح خود را پیگیری کرد. وی مبالغی پول را میان برخی افرادی در جنوب شهر که برای شرکت در طرح خود در نظر گرفته بود توزیع کرد. روزولت به یک واعظ معروف، طرفداران آیتالله سیدمحمد بهبهانی (افراد رمضان یخی، هفت کچلون و بعد هم شعبان بیمخ بودند) که در میدان امینالسلطان جمع شدند و شعبان بیمخ نیز از ابتدا وابسته به آیتالله کاشانی بود و همچنین به اینها باید مجمع مسلمانان شمس قنات آبادی را نیز اضافه کرد. از طرفی این جمعیتها با افسران بازنشسته گرد هم آمدند و با تعدادی توپ و تانک کودتا را انجام دادند. به هر حال در هدایت کودتا، شما شخصیت شناخته شده (فضلالله زاهدی) را نمیبینید. (منهای برادران رشیدیان که به عنوان عوامل انگلیس شناخته شده بودند و خودشان هم این امر را کتمان نمیکردند) بنابراین کودتا به اهتمام آنها انجام شد.
همان طور که قبلا اشاره کردم کودتا همیشه در کشورهایی مانند ایران و شیلی (در کودتا شیلی ستاد ارتش این کشور کودتا را انجام داد و نیروهای آمریکایی در داخل کودتا وارد نشدند) معمولا عوامل داخلی کشور با پشتوانه قدرتهای خارجی آن را انجام میدهند. حمایت قدرتهای خارجی نیز به صورت پشتوانه مالی، سیاسی و دخالتهای آنها مانند کودتای سوکارنو است که در اندونزی انجام گرفت و 480 هزار نفر هم کشته شدند. بسیار روشن بود که در اینجا کودتا به تلاش غربیها و حتی با تفاهم صورت گرفت، بنابراین تفاهم ضمنی بین هر دو گروه برای سرنگونی دولت دکتر احمد سوکارنو و روی کار آمدن محمد سوهارتو بود.در مرور تاریخ کودتاها میبینیم چه در آمریکای لاتین، آسیای جنوب شرقی و چه در ایران به دست عوامل داخلی انجام میگیرد. البته کودتایی که مستقیما به دست عوامل خارجی باشد میتوان به کودتا در پاناما و برکناری آریاس اشاره کرد که آمریکا با دخالت نظامی و برخی اقدامات دیگر در آن نقش اصلی را بر عهده داشت.
بنابراین عرض کردم این یک شناخت در زمینه تفاهم جهانی و در اندازه بینالمللی است که شما به هر مرجعی از کتابهای خارجی به ویژه دایرهالمعارف بریتانیکا، امریکانا و شوروی سابق یا دایرهالمعارفهای دیگر مراجعه کنید همگان جریان 28 مرداد در ایران را به عنوان کودتا معرفی کردند. نقطه مقابل این است که دولتهای آمریکا و انگلیس هیچ وقت این مورد را کتمان نمیکنند و دقیقا از آن به نام کودتا یاد میکنند. منتها انگلیسیها بر آن هستند که بخش عمده این اقدام را مربوط به آمریکاییها جلوه دهند. در صورتی که علنا عوامل انگلیسی بخش اساسی را در این رویداد داشتند، اما در نهایت سعی شد بیشتر بار اتهام برای آمریکاییها در نظر گرفته شود و این کار انگلیس نیز اثرگذار بود برای اینکه درک جهانی این است که بخش عمده کودتا به وسیله آمریکا صورت گرفته است.
داریوش بایندر در کتابش عنوان میکند که حزب توده در حدی در دوره مصدق پررنگ شده بود که عربدههای گوشخراش، تظاهراتهای خیابانی، آشوبهای هر روزه آنها کشور را به حالت هرج و مرج درآورده و ریسک تغییر حکومت را بالا برده بود. از طرفی فریدون مجلسی معتقد است که دکتر مصدق با یک تاکتیک از حزب توده با آزادیهایی که به آنها داد، قصد استفاده ابزاری داشت، زیرا میخواست با این حرکت امریکا را از قدرت گرفتن حزب توده در ایران بترساند. برداشت شما از حضور حزب توده در کنار مصدق چیست؟
دولت انگلیس تلاش کرد مساله حزب توده و کمونیست را در جریان ملی شدن صنعت نفت به نوعی به جامعه ایران بقبولاند به عبارتی حضور تودهایها در این رویدادها به نظر یک نقشه حساب شده بود. بارها پیش از ملی شدن صنعت نفت انگلیس یادآوری میکرد که دولت مصدق توانایی اداره و مدیریت مملکت را ندارد و مثال میزد که دولت دکتر بنش در چکسلواکی را که وی در کابینهاش وزرایی از حزب کمونیست را آورد، کمونیستهای این کابینه چون سازمان یافته بودند، توانستند کودتا کنند و دولت بنش را برکنار کنند. از این رو حزب توده از نخست شعار توده نفتی را سر دادند. به این دلیل که استالین از نخست مساله نفت را مربوط به طیف جهان غرب تلقی میکرد و برای جواهر لعل نهرو، مهاتما گاندی و مصدق رهبری یک قیام و جنبش را قائل نبود. دوم معتقد بود چون حزب کمونیست دخالتی در ساخت و پرداخت این جنبش ملی شدن نفت ایران نداشته، پس قابل اعتماد نیست و سوم همانطوری که قبلا اشاره کردم و مهمترین دلیل است از نظر استالین، آمریکا سیاست مهار و انسداد شوروی و بلوک شرق را اعلام کرده و ناتو را تشکیل داده بود. هدف آمریکا از این تکاپوها این است که در ایران وارد شود و دستهبندیهای نظامی را به طرف خاورمیانه گسترش دهد و امپریالیسم فرتوت رو به زوال انگلیس را کنار زند و امریکای قدرتمند را بر عرصه خاورمیانه مسلط کند و این طور استدلال میکرد که امریکا میخواهد در منطقه جانشین انگلیس شود.
به همین دلیل حزب توده به تبعیت از نگاه استالین همیشه دکتر مصدق را، مصدقالسلطنه ذکر میکرد که عوامل سلطنت بورژوازی به هیچ وجه صلاحیت رهبری یک جنبش خلقی را ندارند و حتی مساله اعتصاب کارگران آبادان را برای کارشکنی ایجاد کردند. حزب توده به اشکال مختلف کارشکنی میکرد، زیرا معتقد بود مصدق توانایی مدیریت کشور را ندارد. از همین رو انگلیسیها نیز این حرف را درباره دولت مصدق مطرح میکردند. بنابراین حزب توده حزب سازمانیافتهای بود و 700 نفر افسر در ارتش داشت و اگر خواست شوروی در همراهی با مصدق بود به جای اینکه بسیاری از نیروهای کودتاگر در روز 28 مرداد برای تسلط بر اوضاع از پامنار و میدان امینالسلطان حرکت کنند، حزب توده به راحتی میتوانست در جریان اتفاقات این روز قبل از آنها قدرت را در دست بگیرد. اما همانطور که گفتم بعد از مرگ استالین چون مالکونوف سیاست همزیستی مسالمتآمیز با غرب را مطرح کرده بود، بنابراین اجازه همراهی حزب توده با دکتر مصدق را نداد. حزب توده چند روز پیش از کودتای 28 مرداد شعارهای تندی را سر دادند. شکی در آن نیست که شعارهای آنها بسیار روشن بود و در جیپ و اتوبوس و ماشینهای دیگر راه افتاده بودند و میگفتند: «ز جنبش تودهها شاه فراری شده» روزولت در کتابش مینویسد که ما تلاش کردیم در چند نقطه برای حزب توده ایجاد نگرانی و کودتا را تسریع کنیم. حزب توده تعمدا شعارهای انقلابی به اصطلاح تندی را مطرح میکرد و آن هم به صورتی که در جیپ و در خیابانها با بلندگو این شعارها را سر میدادند.
اما برگردیم به پرسش شما، این که دکتر مصدق بر آن بود که آمریکاییها را با آمدن حزب توده بترساند، چندان درست نیست. زیرا وی دستور توقف هرگونه تجمع و حضور خیابانی را داده بود و آمریکاییها همانطور که مطرح کردم در تسلط بر نفت ایران، منافع خود را در اولویت میدیدند. نفت ایران برای استالین و بهویژه انگلستان منافع خاص هر کدام از این قدرتها را به همراه داشت، به طوریکه هر کدام از آنها حامی و حافظ منافع خودش بود نه اینکه بخواهد دیگری را حمایت کند. در گذشته همین همسویی درباره ایران در سال 1907 و هم 1921 میلادی پدیدار شده و توافقی صورت گرفته بود که آنها از صدور ارتشهای انقلابی به شبه قاره هند و کشورهای اطراف خودداری کنند و روسها هم متحد شده بودند در کشورهای همسایه شوروی مانند ایران، افغانستان و ترکیه اجازه ندهند پایگاهی برای گروههای ضد انقلاب تشکیل شود. در مواد 5 و 6 عهدنامه 1921 شوروی نیز ذکر شده که اگر اقدامی علیه امنیت شوروی صورت بگیرد و دولت ایران توانایی جلوگیری از آن را نداشته باشد شوروی مجاز خواهد بود نیرو وارد خاک ایران کند. در حقیقت این بندها تضمینی بود به طرف مقابل و هر دو منافعشان در این بود که از یک حکومت مقتدر مرکزی حتی هر کدام به دلایل خاص خودشان حمایت و بر وجودش تاکید کنند. بنابراین مساله کنار آمدن انگلیس و روسیه تزاری و بعدا شوروی بدون سابقه نبود و در مراحلی هم با هم کنار آمده بودند. از این رو شورویها در همین موردی که گفتم ملی شدن نفت را یک حرکت آمریکایی صحیح یا غلط تلقی میکردند که میخواهد جانشین انگلیس بشود و استراتژی مهار یا توقف را تسری بدهد به خاورمیانه که بعد به پیمان بغداد و پس از کودتای 28 مرداد به پیمان سیتو در آسیای جنوب شرقی تبدیل شد.