Quantcast
Channel: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) - آخرين عناوين :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 68071

دختران راه دستیابی به آرزوهایشان را در مجموعه «لنا لیستی» می‌یابند

$
0
0
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، مجموعه چهار جلدی «لنا لیستی» نوشته فرانسین اُمِن با ترجمه پیمان قماشچی ماجرای دختربچه پرشوری به نام «لِنا» را بیان می‌کند که پدر و مادرش از هم جدا شده‌اند و زندگی پیچیده‌ای دارد. او عاشق فهرست درست کردن است و اعتقاد دارد با این کار انتخاب برایش راحت‌تر می‌شود. او فکر می‌کند نوشتن فهرست برای او کار راحتی است اما برای بزرگ‌ترها کار سختی محسوب می‌شود. لنا دختری کوچک با آرزوهای دور و دراز است و تلاش می‌کند در واقعیت به آرزوهایش دست یابد.   «لنا لیستی و روزهای پردردسر»، «لنا لیستی و رازهای فوق سری»، «لنا لیستی و رویای جهانگردی» و «لنا لیستی و آرزوهای دور و دراز» عنوان‌های چهار جلد این مجموعه هستند.   در نخستین جلد این مجموعه با عنوان «لنا لیستی و روزهای پردردسر» لنا خودش را اینطور معرفی می‌کند: «من لنا لیستی هستم. البته این اسم واقعی من نیست. چون علاقه عجیبی به لیست نوشتن دارم، پدر و مادرم من را اینطوری صدا می‌کنند. به نظرم لیست نوشتن، هم کار خیلی بامزه‌ای است و هم خیلی به درد آدم می‌خورد. آدم موقع لیست نوشتن مجبور می‌شود بیشتر در مورد یک موضوع فکر کند و همین خوبِ خوب فکر کردن به انتخاب‌های درست، خیلی خیلی کمک می‌کند. من که همیشه در انتخاب درست مشکل دارم، یعنی هیچ‌وقت نمی‌توانم راحت دست به انتخاب بزنم و از این نمی‌ترسم که آخر سر هم اشتباه انتخاب کنم...» در این کتاب، لنا روزهای پردردسر و بدی را می‌گذراند. اختلاف بین پدر و مادرش اوج گرفته و او از این مساله ناراحت است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «عکس همان خانم بود، اِلا یا هر کوفت دیگری. همانی بود که توی فروشگاه توکو با بابا دیده بودمش. مامان عکس را دید و آن را از دست من قاپ زد و رنگش بدجوری پرید. همان موقع هم بابا از در وارد شد. یک ساک هم توی دستش بود. از بویش معلوم بود دوباره از توکو خرت و پرت‌های اندونزیایی خریده. مامان به من گفت بروم بالا مشق‌هایم را بنویسم. اصلا مشق نداشتم اما فهمیدم که باید تنهایشان بگذارم...»   داستان‌های این مجموعه در قالب ماجراهای گوناگون در فصل‌های مختلف با عناوینی مانند «لنا ملاقاتی دارد»، روزی که لنا هی تعجب کرد»، «لنا لیست می‌سازد»، «همین طوری که نمی‌شود ول کرد و رفت»، «قلبی که جیک جیک می‌کند»، «دختر نه انگشتی»، «گوش‌هایت را بشور»، «لنا بی‌خاصیت است»، «رویاها واقعیت ندارند»، «لنا کفش پاشنه بلند می‌پوشد»، «تغییرات» و «ضد خرافات» بیان شده است.   در دومین جلد این مجموعه با عنوان «لنا لیستی و رازهای فوق سری» لنا صاحب یک نامادری می‌شود و این مساله او را نگران و ناراحت می‌کند. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «دیشب بالا آوردم. حالم خیلی خیلی بد بود. وقتی توی تاریکی از خواب پریدم، اصلا نمی‌دانستم کجا هستم. فکر می‌کردم خانه‌مان است و به خیال خودم به طرف توالت دویدم اما دری که باز کردم، در کمد لباس بود. مامان‌بزرگ صدای پای من را شنیده بود و با عجله آمده بود بالا اما دیگر دیر شده بود و من روی روتختی بالا آورده بودم و تا او را دیدم بلندبلند زدم زیر گریه. فکر کنم مامان‌بزرگ می‌دانست به خاطر مامان و بابا ناراحتم...»   در جلد سوم این مجموعه با عنوان «لنا لیستی و رویای جهانگردی» لنا احساس می‌کند همه می‌خواهند به او دستور بدهند و هیچ کس نظرش را نمی‌پرسد و به او اهمیت نمی‌دهد. از سویی دیگر او هرگز به سوییس نرفته و دوست دارد آنجا را ببیند، درنتیجه تصمیم می‌گیرد به سفر برود. در این جلد لنا درپی رسیدن به آرزوهایش مخاطبان را با خود همراه می‌کند.   در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «تئو توی نیمکت همیشگی‌اش توی پارک نشسته بود. هوا آفتابی بود. من خدا خدا می‌کردم شب تولدم باران نیاید. باران که بیاید چراغ‌های جشن خراب می‌شود و خوراکی‌هایمان هم خیس می‌شود. از وقتی تئو نامزد بتسی شده بود، خیلی بیشتر به خودش می‌رسید. یک کمی هم چاق شده بود. دستپخت بتسی خیلی عالی است.   من و تئو می‌میریم برای تارت سیبش. بیبربرت که دیوانه‌اش شده. برای اینکه اذیتش کنم، پرسیدم: «عروسی چی شد؟» این را هر روز می‌پرسم.   رنگش قرمز شد و یک قلپ نوشابه خورد. من به ساعت کلیسا که آن دورها بود نگاه کردم. چهار و ده دقیقه را نشان می‌داد. این نوشابه‌ها اصلا برایش خوب نبود و بتسی ممنوع کرده بود زیاد نوشابه بخورد...» در جلد پایانی این مجموعه با عنوان «لنا لیستی و آرزوهای دور و دراز» لنا همچنان تلاش می‌کند که به آرزوهای دور و درازش برسد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «جلو خانه بابا توی پیاده‌رو نشستم. پاهایم سیاه سیاه شده بود و از انگشت شست پای چپم خون می‌آمد. انگار پایم به یک جایی خورده بود و اصلا نفهمیده بودم! اما تازه درد گرفته بود.   امروز وحشتناک‌ترین، مزخرف‌ترین و آزاردهنده‌ترین روز زندگی من بود. توی همه عمرم هیچ‌وقت آن‌قدر خجالت نکشیده بودم. سوار قطار برقی شدم، همه داشتند نگاهم می‌کردند. حتی یک خانم آمد و از من پرسید: «کمک نمی‌خوای؟» حتما پیش خودش فکر کرده بود من از این دخترهای بدبخت و بی‌خانمان هستم...»   اُمِن تاکنون کتاب‌های زیادی نوشته که پرطرفدارترین آنها مجموعه لنالیستی بوده است. این مجموعه در سال 2002 برنده جایزه پرفروش‌ترین کتاب سال شد. همچنین جلد دوم این مجموعه در سال 2004 و جلد چهارم در سال 2008 برنده جایزه داوران جوان شد.   فرانسین امن، نویسنده مجموعه لنا لیستی درباره خود، چنین می‌گوید: «27 مارس 1960 در شهر لدرن هلند در خانه‌ای پر از اتاق‌های اسرارآمیز به دنیا آمدم... وقتی هنوز خیلی کوچک بودم، دلم می‌خواست توی سیرک کار کنم... از همان کودکی، هر هفته شنبه‌ها به همراه پدرم برای امانت گرفتن کتاب به کتابخانه می‌رفتم.   12 ساله که بودم مجبور شدیم برای زندگی همراه با ناپدری‌ام به یک شهر دورافتاده برویم. این اتفاق برایم یک فاجعه بود. از آن به بعد چون جرات نمی‌کردم افکار و احساساتم را با کسی در میان بگذارم به نوشتن خاطرات روزانه رو آوردم. خوشبختانه پس از گذراندن دبیرستان در رشته طراحی صنعتی دانشگاه هنر پذیرفته شدم... سرگرمی‌های من از اول عمرم تا الان هیچ فرقی نکرده‌اند: خواندن، نوشتن، نقاشی کردن، تماشای فیلم خوب، قدم زدن، خوردن شکلات و پاستیل و پختن غذاهای خوشمزه...»   مجموعه چهار جلدی «لنا لیستی» با شمارگان دوهزار نسخه و قیمت 9 هزار و 500 تومان برای هر جلد از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات پیدایش منتشر شده است.  

Viewing all articles
Browse latest Browse all 68071

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>