خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- همه ماجرا از روزهای شروع میشود که بادنماهای سیاسی در دیدگاه و ذهن هوشیار و بیدار شماری از نخبگان، فرازنگان و نویسندگان آلمانی، خبر از تغییری موحش در صحنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آلمان میدهند.
از آغاز دهه 30 میلادی با شکل و جان گرفتن حزب NATIONAL SOZIALIST (ناسیونال سوسیالیت کارگران آلمان) به رهبری سرجوخه سابق امپراتوری آلمان در جنگ جهانی اول «آدولف هیتلر» دستهها و گروهها و به تعبیری ارتش حزبی نازی برای قبضه کردن قدرت سازمان مییابند. این ارتش که اکثر قریب به اتفاق آن را تبهکاران نژادپرست تشکیل میدهند، حتی پیش از پیروز شدن در انتخابات مجلس شورای آلمان، زودهنگام و به گونهای نیمه آشکار با قدرت نمایی وحشیانه و ایجاد وحشت و تحت لوای پرچم حزبشان با علامت صلیب شکسته قرمز در دایرهای سیاه و با ایدئولوژی التقاطی و مندرآوردی نازی که اساس و محور آن نژادپرستی و برتری طلبی و تمامیت خواهی(توتالیتریزم) است، به عرصه و صحنه میآیند. تبلیغات نژادپرستانه این حزب، البته بر زمینههای مساعد تاریخی و به ویژه با تحریک حس انتقامجویی برای جبران حقارت و خفتهای ناشی از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، بسیار نافذ و موفق و گیرا بوده است.
و اما، داستان رمان «وقتی هیتلر خرگوش صورتی مرا ربود» از نظرگاه(زاویه دید) عینی و ذهنی «آنا» دختر 9 ساله یک خانواده دانشور و مرفه که در یکی از بهترین منطقههای برلن زندگی میکنند، شروع میشود و ادامه مییابد. پدر خانواده یک نویسنده و روزنامهنگار معروف و مادر خانواده یک بانوی موسیقیدان است. این پدر و مادر علاوه بر «آنا» 9 ساله، پسری 12 ساله هم دارند به نام «ماکس».
پدر که با شامه سیاسی قوی و تیزش به درستی پیشبینی کرده است که حزب نازی با ضرب و زور فریبکاری در انتخابات پیروز میشود و قدرت تام و تمام را به رهبری هیتلر در دست میگیرد، وحشت و خطر را لمس میکند. او به سوئیس میگریزد و ترتیبی میدهد که زن و فرزندنش هم –پیش از آنکه گذرنامههایشان توقیف و ضبط شود- در سوئیس به او بپیوندند.
آنها میروند و چند روز بعد میفهمند که اوباش حزب نازی در شبی که فردایش روز انتخاب بوده، ساختمان «رایشتاگ» یعنی مجلس شورای آلمان را به آتش کشیدهاند تا اقدام را به گردن حزب مخالف بیندازند.
بالاخره حزب نازی به رهبری هیتلر و با شعار محوری برتری نژاد آلمانی، قدرت را در دست میگیرد. با به قدرت کامل رسیدن نازیها، هیتلر به عنوان «پیشوا» حاکم بلامنازع آلمان میشود تا همه امکانها و زمینههای یورش به کشورهای دیگر را با شعار برتری طلبی نژادی فراهم آورد و تمام جهان را تسخیر کند.
رمان «وقتی هیتلر خرگوش صورتی مرا ربود» در واقع روایتی است از گریز، آوارگی، دربهدری و پناهندگیهای خانواده چهار نفرهای که کوچکترین عضوش «آنا» 9 ساله است.
مزیت فنی و هنری این رمان که ساختاری ساده و روایتی روشن و خطی دارد، بازمیگردد به انتخاب نظرگاه(زاویه دید) صحیح و متناسب با ذهنیت، روحیه و تجربه روایی –آنا- که طی دو سال، اتفاقهایی را که همراه با خانوادهاش در سوییس و بعد در فرانسه از سر گذرانده، با جزئی نگری بازگو میکند.
در بخشی از پایان رمان، زمانی که پدر و مادر آنا ناگزیر میشوند از فرانسه به انگلستان بروند تا شاید بعد بتوانند آنا و ماکس را هم به آن کشور ببرند، میخوانیم:
«ماما گفت: «اما آنا، خیلی از بچهها گاهی برای مدتی از پدر و مادرشان جدا میشوند...» آنا گفت: «میدانم، اما این قضیه فرق میکند، وقتی کشوری نداشته باشی. وقتی کشوری نداشته باشی دستکم باید با پدر و مادرت باشی.» به صورتهای غمگین پدر و مادرش نگاه کرد و گفت: «میدانم. میدانم که راه دیگری نداریم و من دارم اوضاع را سختتر میکنم. قبلاً برایم فرقی نمیکرد که پناهنده باشم. راستش آن را حتی دوست هم داشتم. فکر میکنم توی دو سال گذشته که پناهنده بودیم بهتر از وقتی بود که در آلمان بودیم. اما من خیلی میترسم... من خیلی میترسیم...» بابا پرسید: «از چی؟« آنا گفت: «از اینکه واقعا احساس کنم یک پناهنده هستم» و شروع به گریه کرد.»
در مقدمه کوتاه رمان «وقتی هیتلر خرگوش صورتی مرا دزدید» آمده است که «جودیت کر» نویسنده رمان از پدر و مادری یهودی در آلمان متولد شده است. پدرش «آلفرد کر» نویسنده برجستهای بود که به شدت با نازیهای آلمان، حتی پیش از آنکه به قدرت برسند مخالف بود و در مقالههایش آنها را سخت مورد انتقاد قرار میداد. زمانی که هیتلر سر کار آمد ناچار با خانوداهاش از آلمان فرار کرد.
«جودیت کر» که به عنوان نقاش و طراح تصویرهای کتابهایش هم شهرت دارد، رمانهای دیگری نیز با عنوانهای «داستانهای ماغ» و «ببری که برای چای آمد» نوشته است. او اکنون 91 ساله است و در لندن زندگی میکند.
رمان «وقتی هیتلر خرگوش صورتی مرا ربود» نوشته جودیت کر با ترجمه روحانگیز شریفیان در 203 صفحه در شمارگان هزار و 100 نسخه به قیمت یازده هزار و 500 تومان به تازگی و در تابستان امسال (1394) از سوی انتشارات مروارید منتشر شده است.