خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - «لوییس ساچار»، داستاننویس امریکای کودکان و نوجوانان است. نخستین کتاب او با عنوان «داستانهای فرعی از مدرسه کنار جاده» در سال 1978 منتشر شد و در سال 1999 جایزه «نیوبری مدال» را برای داستان «حفرهها» دریافت کرد که همچنان مخاطبان بسیاری دارد؛ داستان این کتاب بسیار رازآلود و ترسناک است به همین دلیل، اگر او میگوید بچهها ترسیدن، رازآلودگی، هیجان را در کنار تفریح و سرگرمی دوست دارند بهتر است به او اطمینان کنیم. وی دراینباره و تعادل میان ترس و تفریح و آخرین اثر خود گفتوگویی رادیویی انجام داده است که برگردان فارسی آن را در ادامه میخوانید.
«تامایا دیلوادی»، شخصیت جدیدترین داستان شما با عنوان «لجن تیره» است که این نیز کتابی ترسناک و رازآلود بهشمار میرود؛ علت این نامگذاری چیست؟
تمایلی ندارم از اسامی عادی چون «سارا» و یا «ونسا» استفاده کنم. دنیا به سرعت در حال دگرگونی و تغییر است و مایل بودم نام این شخصیت بیشتر قومیتی باشد هر چند در واقع به طور خاص هیچ قومی مد نظرم نبوده است. بنابراین نامی انتخاب کردم که از نظر آوایی به اسامی هندی نزدیک است و حتی میتواند نامی ژاپنی یا هر نام دیگری را به ذهن متبادر کند.
درباره شخصیت «تامایا» بگویید و این که چگونه این شخصیت از فرم کلیشهای دخترها در داستانهای کودکان تبعیت نمیکند.
اگر به طور خاص شخصیت اصلی داستان یک دختر باشد، معمولاً باید شوخوشنگ و طناز هم باشد اما «تامایا» این گونه نیست. او دختری کاملا آرام است که فقط میخواهد کارهایش را خوب انجام دهد و آموزگار خود را خشنود کند. و اینکه تا سال چهارم مدرسه در مهدکودک کار هم میکرد اما اکنون در سال پنجم است و دوستاناش او را «گودی گودی» صدا میزنند و این شخصیت نمیداند که از کی قواعد تغییر کرده است.
نام کتاب، «لجن تیره» از کجا آمده است؟
«چاد» تهدید میکند که «مارشال» را پس اتمام ساعت مدرسه کتک میزند. بنابراین «مارشال» و «تامایا» به سمت خانه میروند، به هنگام عبور از جنگل گم میشوند و در این زمان «تامایا» جسم عجیب و غریبی پیدا میکند که آن را «لجن تیره» مینامد.
این داستان کاملا ترسناک است درباره یک موسسه زیستفنآوری که لجن زنده تولید کرده اما این مخلوقات فرار کردهاند.
نظر شما درباره نوشتن داستانهای ترسناک برای نوجوانان و کودکان چیست؟
کودکان ترسیدن را دوست دارند. در عین حال این داستان پیامدهای دست بردن در محیط زیست را نیز میآموزند و در عین حال هیجانزده هم میشوند.
هنگامی که این داستان را مینوشتم، باید میتوانستم تعادلی میان مفرح و آموزنده بودن و ترسناک بودن پیدا کنم. این موضوع بسیار مهم است زیرا کتاب برای کودکان نوشته شده است و هسته اصلی آن را ترس و در عین حال لذت تشکیل میدهد. به همین دلیل در موارد خاص در برخی جملات یکی از این دو پرنگتر شده است.
به نظر شما کتابخوانهای جوان در طی سالها تغییر کردهاند؟
در حقیقت من از سال 1976 در حال نوشتن هستم و کتاب نخست من همچنان تجدید چاپ میشود؛ بنابراین فکر نمیکنم بچهها تغییری کرده باشند. این من هستم که تغییر کردهام و به همین دلیل، برخی اوقات برایم سخت است که خودم را به جای آنها قرار دهم. هنگامی که نوشتن را آغاز کردم 22 سال سن داشتم و اکنون 61 سال دارم؛ به همین دلیل این موضوع برایم به چالشی بدل شده است. اما فکر نمیکنم بچهها به اندازه من تغییر کرده باشند.