Quantcast
Channel: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) - آخرين عناوين :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 68071

در زندگی‌نامه یک نویسنده چه چیزی اهانت‌بار است و چه چیزی ضروری؟

$
0
0
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «آدام بگلی»، زندگی‌نامه‌نویس «جان آپدایک» در مقاله‌ای در نشریه «گاردین» عنوان می‌کند:   «در تازه‌ترین واکنش‌ها نسبت به یک کتاب زندگی‌نامه‌ای،  «کارول هیوز»، بیوه شاعر پرآوازه انگلیسی – امریکایی به کتاب زندگی‌نامه همسر درگذشته خود که توسط پرفسور «جاناتان بیت» اعتراض کرده و گفته است غلط‌های موجود در این اثر توهین‌آمیز و اهانت‌بار است. سخنان او طی یک هفته گذشته سرخط اخبار روزنامه‌ها و مجلات سرتاسر انگلستان شد و به نقل از بیانیه اعتراضی او نوشتند: بر اساس گفته‌های بیوه (تد هیوز)، کتاب (که نامزد جایزه ادبی ساموئل جانسون نیز شد) اهانت‌بار است. به معنای دقیق‌تر، او «بیت» را به نوشتن اشتباهات فاحش و ننگ‌آور متهم کرده که شدیدا تحقیرآمیز است.   بازماندگان نویسندگان ادبی و زندگی‌نامه‌نویسان آن‌ها، تا آن‌جایی که می‌دانیم میانه خوبی با یکدیگر ندارند. هنگامی که «مریل سکرست»، زندگی‌نامه‌نویس تصمیم گرفت  کتابی درباره خاطراتش از ماجراهای خود در تجارت بنویسد، آن را با توصیه‌هایی از «جاستین کاپلن»، دیگر نویسنده زندگی‌نامه‌ها آغاز کرد: «قانون نخست نوشتن زندگی‌نامه یک فرد؛ بازماندگان و بیوه او را بکش!» ممکن است که ما یک زندگی‌نامه‌نویس نباشیم اما به طور دقیق می‌دانیم که منظور «سکرست» و «کاپلن» چیست و هم‌زمان، می‌فهمیم که بازمانده‌گان و بیوه‌ها، به درستی به اظهارنظرهای توهین‌آمیز بسیار حساس هستند، چه برسد به این‌که ضعیف هم بیان شده باشد.   از نظر بیوه‌ها، مردانی که همسران هنرمند آن‌ها درگذشته یا فرزندان بازمانده آنان، هر اثر زندگی‌نامه‌ای که بخواهد به درون زندگی خصوصی شخص نقب بزند نفرت‌انگیز است. البته استثنا‌هایی نیز وجود دارند: خانواده «جان چیور» (رمان و داستان کوتاه‌نویس امریکایی) اجازه دادند تا «بلیک بیلی» دست‌رسی آزادانه و تمام و کمال به چیزهایی داشته باشد که می‌دانستند (یا دست‌کم نسبت به آن شک داشتند)؛ چه این اطلاعات اندوه‌ناک بوده باشند و چه رازهای کثیف. با وجود این، هر خانواده‌ای می‌خواهد یک زندگی‌نامه‌نویس بر دست‌آوردهای عمومی یک نویسنده تمرکز داشته باشد و نه بر لغزش‌های اخلاقی حتی کوچک او. شما نمی‌توانید به یک مرده افترا بزنید یا به مطالب درز کرده اشاره کنید و یا به راحتی از آن‌ها بدگویی کنید زیرا ناخواسته خسران‌های جبران‌ناپذیری را بر بازماندگان و برخی مواقع والدین آن‌ها وارد خواهید کرد.   کتاب پرفسور «بیت» درباره «تد هیوز» به طور رسمی مجاز اعلام شده است هرچند بنیاد دارایی‌های این شاعر مطرح از همکاری در نگارش آن خود را کنار کشید. بنا به گفته این زندگی‌نامه‌نویس، بنیاد مذبور «یک زندگی‌نامه ادبی می‌خواستند و نه یک زندگی‌نامه تمام عیار.»   ممکن است که هر دو این نوع زندگی‌نامه‌ها یکسان به‌نظر برسند اما تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ زندگی‌های ادبی جذاب هستند، زندگی‌نامه‌های تمام عیار خیر. البته از حقیقت آن بی‌اطلاع هستیم زیرا خود من هنگامی که در حال نوشتن زندگی‌نامه «جان آپدایک» بودم همیشه بر این نکته تاکید داشتم که باید این اثر کتابی باشد درباره چگونگی تاثیر زندگی او بر شکل‌دهی کارهای ادبی‌اش. البته من زندگی‌نامه‌های شورانگیزی را که با هدف ارضای حس کنجکاوی سطح پایین درباره افراد اسطوره‌های نوشته می‌شوند قبول ندارم. بیرون کشیدن کثافات و زشتی‌های زندگی یک فرد حتی به طور اتفاقی مرا می‌ترساند و به من احساس حالت تهوع می‌دهد.   البته با وجود آن‌که «آپدایک» خود درباره برخی مسائل اعتراف کرده بود، با این وصف من دائما از سوی دوستان خودم و او درباره خصوصی‌ترین زوایای زندگی‌اش مورد پرسش قرار می‌گرفتم. پرسش‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌نمود.  به‌طور عادلانه‌ای سعی کرده‌ام از نام بردن اسامی خودداری کنم و ترسیم بسیاری از جزئیات، تا آن‌جایی که می‌توانستم اجتناب کرده‌ام. به‌جای آن تلاش کردم از روی آن‌ها به سرعت بگذرم.   اما در نهایت وقتی کتاب تمام شد، شخصیتی شده بودم که در سه سال پایانی عمر «آپدایک» درون آشغال‌دانی‌های او را گشته بود؛ جاهایی که او یادداشت‌ها و کلکسیونی از خاطرات دوران استراحت خود را چه روی تکه کاغذپاره‌ها و چه روی چک‌های برگشتی نوشته بود. این اطلاعات به من احساس بدی می‌داد و بخشی از آن به این دلیل بود که یافته‌هایم را با آن‌چه انجام داده بودم مقایسه می‌کردم.   زندگی‌نامه‌نویس‌های خوش‌سلیقه درون بایگانی‌ها می‌گردند و نه در آشغال‌دانی‌ها. با وجود این آن‌چه آن‌ها به‌دنبالش هستند طلای زندگی‌نامه است (یعنی آشغال باارزش) و به‌طور تقریبی همیشه با چیزهایی درگیر می‌شوند که با مقاصد خصوصی نوشته شده‌اند؛ نامه‌های منتشر نشده یا دفترچه خاطراتی که کسی از آن خبر ندارد. بیرون کشیدن چنین گنجینه‌هایی خیلی با سرک کشیدن در آشغال‌دانی‌ها متفاوت نیست؟ قبلا می‌گفتم به طور قطع بله؛ الان می‌گویم مطمئن نیستم.   «هنری جیمز»، نویسنده امریکایی بیشترین تلاش خود را انجام داد تا به طور کلی هر ردی از زندگی خصوصی خود را پاک کند. وی تمامی نامه‌هایی را که دریافت کرده بود معدوم کرد و از دوستان خود خواست نامه‌های او به آن‌ها را نابود کنند. تل آتش در باغ خانه خود درست کرد و همه را سوزاند. «جیمز» بر این باور بود که یک نویسنده «این حق را دارد تا مشخص کند جهانیان چه چیزی را درباره او بهتر است بدانند و چه چیزی را خیر.» این نویسنده گفته بود: «کشوهای میز تحریر و جیب‌های یک مرد نباید تخلیه شوند.» و در پایان عمرش در نامه‌ای به وصی خود به طور مطلق از نفرتش درباره هرگونه نگارش زندگی‌نامه تاکید کرده بود. با وجود این، حتی در همان دوران معصومانه‌تر او باید می‌دانسته که «بهره‌برداران پس از مرگ» پیش از خاکسپاری نیز به نقب زدن به درون زندگی او خواهند پرداخت. تمامی امید «جیمز» تنها می‌توانست این باشد که کسی که از مرگ او بهره‌برداری خواهد کرد حداقل بویی از ادب برده باشد.   آیا زندگی‌نامه پنج جلدی درخشان، جامع و منصفانه «ائون ادل» درباره «هنری جیمز» ناشایست یا اهانت‌بار است؟ با استانداردهای «جیمز» کاملا همین‌طور است. «ادل» آورده است که کشویی مخفی در میز تحریر این نویسنده وجود داشت. «پس از مرگ او هنگامی که کشو کشف شد، نسخه‌ای برای درمان نقرس و نسخه‌ای برای عینک طبی در آن یافت شد.» همه چیز دیگر مهیا بود؛ تعداد کمی از دوستان «جیمز» خواهش او را اجابت کرده بودند و «ادل» تصمیم گرفت که حدود 10 هزار نامه سوزانده نشده از جمله نامه‌هایی به مردان جوان را گردآوری کند. «ادل» فکر کرد که آیا ممکن است رخ‌دادی در زندگی خصوصی این نویسنده به‌وقوع نپیوسته باشد و او این‌گونه احساس خود را درباره آن‌ها بیان کند؟ با وجود این او به ما یادآوری کرد که «بیشتر به روابط فکری و احساسی والا ارج می‌نهاد تا ارتباط‌های فیزیکی.» از منظر‌گاه امروزه این یک خویشتن‌داری تحسین برانگیز است؛ هرچند احتمالا روح «جیمز» رنجیده‌خاطر شده است.   خوش‌سلیقگی، خویشتنداری، درایت و بصیرت می‌خواهد. آیا این موضوع با افسار بستن به حس کنجکاوی و کمی به زندگی‌نامه پرداختن انجام می‌شود؟ «یان وات»، منتقد ادبی شهیر و نویسنده «ظهور رمان» (The Rise of the Novel) روشی پرهیزکارانه را در نوشتن کتاب درخشان زندگی‌نامه‌ای «کنراد در قرن نوزدهم» (Conrad in Nineteenth Century – 1979) به‌کار می‌بندد؛ در دیباچه کتاب او تقریبا به‌ دلیل غرق شدن در «نقد زندگی‌نامه‌ای» پوزش می‌خواهد؛ برای آلودن اثر به جزئیاتی از زندگی «جوزف کنراد». شما می‌توانید راحتی وجدان او را هنگامی که تصریح می‌کند که «تاکید اصلی» کتابش بر «تفاسیر». «وات» به نحله فکری تعلق دارد که می‌گوید، زندگی پرت شدن حواس ما از کار است – چیزی که «آپدایک» به آن می‌گوید: «انحراف توجه‌های ما از خود کار.» و می‌نویسد: «زندگی‌نامه ادبی مشارکتی است در اختگی کنجکاوانه، ساختارشکنانه و مدرن درباره هنر.»   درباره زندگی‌نامه «تد هیوز»، توصیف «آپدایک» بیزاری مبارزه‌طلبانه از گفتن تمامی زندگی‌نامه است. هرچند، «هیوز» هم‌چون «آپدایک» تمامی دست‌نوشته‌ها و نامه‌های خود را نگه داشت؛ هر دو آن‌ها نوشته‌های خود را برای تحقیقات به کتابخانه‌ها فروختند با این آگاهی که زندگانی خصوصی آن‌ها مورد تحقیق قرار خواهد گرفت. آن‌ها می‌دانستند که «هنری جیمز» این موضوع را نپذیرفت؛ این‌که تمامی نویسندگان مشهور، بی‌رحمانه زیر ذره‌بین خواهند رفت.   شاید پاسخ اصلی در این باشد که ماموریت اصلی یک کتاب زندگی‌نامه را به بخش‌ها تقسیم کنیم. یک زندگی‌نامه‌نویسی که وارد تحقیقات می‌شود، باید بی‌شرم، رها از رقت قلب و عذاب وجدان باشد. هر داده حقیقی، بدون درنظر گرفتن این‌که این حقیقت چقدر کثیف باشد، این که از بایگانی به در آمده باشد یا از درون سطل آشغال، باید برای محصول نهایی از سنگ آسیاب عبور کند. سرزنش‌های مغرورانه درباره نزاکت داشتن درباره جایگاه والای هنر  باید کنار گذاشته شود اما فقط تا جایی که زمان گفتن داستان زندگی فرا برسد؛ زمانی که بی‌شرمی زندگی‌نامه‌نویس باید استفاده بجا و مناسبی داشته باشد. برهم زدن هر آشغالی باید چیزی ضروری درباره شخص زیر ذره‌بین به‌دست دهد؛ درباره دستاوردهایی که زندگی را برای واشکافی ارزشمند کند.   اگر بخواهیم قانونی برای زندگی‌نامه‌نویسی بیان کنیم، بهتر است بگویم «آشغال به خاطر آشغال»، اهانت‌آمیز، مبتذل و ننگ‌آور است اما «آشغال برای هنر»، آشغال با نیت تفسیر و تحقیق کاری گران‌بها و ارزشمند است.»

Viewing all articles
Browse latest Browse all 68071

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>