خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- فرشاد شیرزادی: دریافت درونی شده برای بهوجود آوردن و حفظ تناسب دقیق بین شکل و ساختار و محتوا، نیازمند ابزار متفاوتی است که از میان آنها به قریحه قوی، آموختن کاربرد ماهرانه تکنیک و بهرهگیری هوشمندانه از تجربههای عینی و ذهنی اشاره کرد.
«ارهان پاموک» رماننویس ترک و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 2006 میلادی، همچون هر داستاننویس شاخص و حقیقی از همه ویژگیها و توانمندیهای مورد اشاره برخوردار است. این رماننویس ترک به شهادت مجموعه آثارش، جهانی و عمیق میاندیشد و بومی و سرزمینی مینویسد. او با نوشتن نخستین رمانش «آقای جودت و پسران» اولین گامش را در راه بلند و دشوار داستاننویسی، بسیار محکم و قدرتمندانه و با اعتماد به نفس کامل برداشته است.
«اورهان پاموک» در رمان «آقای جودت و پسران» زندگی سه نسل از یک خانواده متعلق به طبقه ثروتمند و بهظاهر خیلی خوشبخت را در گذر از اتفاقها و دگرگونیهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی هفت دهه، بازآفرینی کرده است. رها از پیشداوری و تعلق خاطر سیاسی و ایدئولوژیک، در جایگاه یک شاهد تیزهوش و شکیبا، حدود 70 سال از زندگی بیش از 15 شخصیت اصلی و دهها شخصیت فرعی را در چشماندازی ژرف و گسترده، به معرض نمایش گذاشته است. طی هفتاد سال، از سقوط امپراتوری عثمانی، به جمهوری و عصر طلایی و تعلیق ترکیه در میان سنت و مدرنیته، روایت «جودت و پسران» به پیش میرود.
رمان پرحجم «آقای جودت و پسران» با تصویری کم و بیش نمادین در صبح یازدهم تموز 1321 تقویم ترکی، برابر با 24 ژولای 1905 میلادی از یک کابوس شروع میشود؛ کابوسی که آقای جودت، مردی مجرد و 37 ساله و تاجری زیرک را از خواب بیدار میکند:
«آقای جودت زیر لب گفت آستین لباس خوابم ،پس گردن و پشتم، همه جای کلاس، همه جای رختخواب و... اهاهاه، همه جای تخت خواب خیس آبه! بله، همه چی خیس آبه و من... بیدار شدم»
همه چیز درست همانجور که لحظهای پیش در خواب میدید، خیس بود.
غرغر کنان روی تخت خواب غلتی خورد و جزئیات خوابش را به یاد آورد و ترسید. در خواب در مدرسه ابتدایی کولا، درست روبهروی معلم نشسته بود. سرش را از روی بالش خیس بلند کرد و نیمخیز شده و با خود گفت «آرهآره، درست روبهروی معلم بودیم و... همه جای کلاس تا زانو زیر آب بود. راستی، چرا؟ آها برا اینکه سقف چیکه میکرد. آب شوری که از سقف چیکه میکرد از رو پیشونی من سر میخورد رو سینههام و از اونجا میریخت کف کلاس و پخش میشد همه جا. معلم هم با چوبدستیش من رو به همه بچهها نشون داده و میگفت همه چی از زیر سر جودت بلند میشه» وقتی این قسمت از خوابش جلو چشماش جان گرفت باز ترسید و مورمورش شد؛ معلم با چوبدستیاش او را به همه بچههای کلاس نشان میداد و بچهها با نگاهی سرشار از تحقیر در چشمان او خیره شده و به نشانه تأیید حرف معلم که او را مسبب این وضع میدانست سرهاشان را بالا و پایین میکردند. و جالب اینکه نگاه برادرش که دو سال از او بزرگتر بود و همکلاسیاش، از نگاه دیگران به مراتب تحقیرآمیزتر بود! اما چیزی که این میان او را برمیانگیخت این بود که معلم، معلمی که به آنی همه کلاس را از فلک میگذراند و با هر سیلیاش تکتک بچهها از هوش میرفتند، از بابت آبی که از سقف چکه میکرد، برای تنبیهش هیچ کاری نمیکرد. با خود گفت «من با همه فرق داشتم، تک بودم، تنها بودم، اما هیچ کدومشون جرئت نمیکردن به من دست بزنند. آب هم که همه کلاس رو گرفته بود» حالا دیگر خوابش نه کابوسی تلخ بلکه خاطرهای بود شاد و شیرین. زیر لب گفت «من با همه فرق داشتم، تک و تنها بودم، اما کسی جرئت نداشت من رو تنبیه کنه» از جایش که بلند میشد به یاد آورد که یک بار به پشت بام مدرسه سرکی کشیده و چندتا از سفالهای آن را هم شکسته بود. با خود گفت: «چند تا از سفالها را شکسته بودم. چند سالم بود؟ گمون کنم هفت سال...
«ارهان پاموک» در واقع با نوعی «برائت استهلال»، شروعی بسیار سنجیده و محاسبهشده برای معرفی و شناساندن ویژگیهای شخصیت محوری رمانش، آقای جودت، دارد. به لحاظ تکنیک کار، از نظرگاه محدود سوم شخص با خونسردی پنهان ادامه میدهد و در قسمت اول رمان و طی دوازده فصل، نشان میدهد که آقای جودت قرار است به دیدار نامزد جوانش «نیگان» خانم برود. اما پیش از آن به دکان (شرکت) خود در محله کاسبکاران یهودی و ارمنی به نام «سرکهچی» سر میزند تا به حساب و کتابهایش رسیدگی کند و به کارگران و کارکنانش دستورهای لازم را بدهد. در این میان مجبور میشود به یک پانسیون برود که برادرش نصرت ـ پزشک سابق نظامیـ لیبرال و آزادیخواهی مسلول و رو به مرگ در آن افتاده است سری بزند. تقابل دو برادر، در تناقض ناگزیر، تفاوتی بارز و شباهتی جبری با هم دارد. برادرش نصرت به شدت او را تحقیر میکند و در نهایت از او میخواهد که پسر هفت هشت سالهاش را برای دیدار آخر وداع به نزد او بیاورد. جودت که قدم به راه ترقی در راه تجارت و دلالی گذاشته است، یک درشکه گرانقیمت را برای سه ماه کرایه کرده تا به نامزد و پدر نامزدش نشان دهد که جایگاهی در خور ازدواج با دختر یک پاشا را دارد. در سراسر این فصل ناگزیر به درخواست مادموازل «ماری» زن میان سال ارمنی که هنرپیشه تئاتر و معشوقه نصرت است، پزشکی ایتالیایی را به بالین برادرش میبرد. بعد به دنبال ضیاء پسر کوچک و فراموش شده نصرت میرود و او را از محله فقیرنشین «هاسکی» سوار بر درشکه میکند و به نزد نصرت میبرد. نصرت از او قول میگیرد که ضیاء را سرپرستی کند...
«اورهان پاموک» به تلویح، این معنا را در سراسر رمان بیان میکند که طبقه مرفه و شبهروشنفکران وابسته به آن، نگاهی شیدایی به غرب و اروپا دارند و میخواهند و آرزو میکنند که ترکیه به یک کشور اروپایی، همچون فرانسه، آلمان، انگلستان تبدیل یا کاملاً شبیه شود.
ویژگیهای بارز این رمان بزرگ بازمیگردد به درایت هنرمندانه، خلاقیت، شناخت و واقعگرایی خاص و شاخص «اورهان پاموک». این رماننویس کمنظیر، برکنار از داوری و حکم صادر کردن، در سراسر رمان بهعنوان نویسنده، غایب است. تنها با تأمل بر سطر به سطر «آقای جودت و پسران» میتوان این ارزش محوری و اساسی رماننویسی امروز جهان را دریافت که نویسنده در بهترین حالت میتواند یک شاهد باشد و همچون یک وکیل مدافع، از تکتک شخصیتهای اثر خود، به تلویح دفاع کند.
رمان «آقای جودت و پسران» در 959 صفحه، به قطع رقعی با شمارگان هزار نسخه و به بهای 60 هزار تومان توسط نشر چشمه منتشر شده است.
برای اطلاعات بیشتر درباره این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید: