خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) ـ مجید مددی، پژوهشگر و مترجم آثار فلسفی: در ایران وضعیت ترجمه به طور کلی و بهویژه در رشته فلسفه، داستانی است پر آب چشم. اصل قضیه در این امر نهفته است که اطلاعات دقیق و درستی از ترجمه در دست اغلب مترجمان نیست و بر حسب اتفاق و با خواندن چند کتاب متوسط به زبان انگلیسی، خود را به وادی ترجمه میرسانند و آفتش تا ایامی دور در جامعه ترجمه باقی میماند. ما مترجم باسابقه نداریم بلکه کسانی که دست به ترجمه میزنند، افرادی آکادمیسین هستند که زبان خارجی هم میدانند و اتفاقا ترجمه هم میکنند.
به خاطر دارم سالهای دوری که در دانشگاه هنر تدریس میکردم، از من خواستند کلاسی درباره ترجمه برای برخی استادان و دانشجویان آن دانشگاه برگزار کنم. برای حضورم در آن کلاس مطلب کوتاهی نوشتم و در آن به سه شرط لازم برای مترجم شدن اشاره کردم که در این نوشتار به آن نیز اشاره میکنم.
به نظر میرسد برای رسیدن به یک ترجمه مطلوب، مترجم باید سه شرط اشراف به زبان مبدأ، زبان مقصد و متن قابل ترجمه را داشته باشد. من شرط چهارمی را نیز به آن اضافه میکنم و آن این است که یک مترجم باید «ذوق» نویسندگی نیز داشته باشد، تا آن چه را ترجمه میکند بتواند با کلمات مناسب بنویسد و در اختیار خوانندگان قرار دهد ــ که باید بگویم اغلب مترجمان شرط چهارم را ندارند و باقی شروط را نیز به صورت ناقص دارند.
یکی از موارد قابل تأمل در ترجمه آثار فلسفی در این است که اصطلاحی به نام «فلسفه دین» را باب کردهاند، در حالی که از قرن شانزدهم تا به امروز اصطلاحی بهنام «فلسفه دین» وجود نداشته است و آن چه به این نام خوانده میشود، همان «الهیات» است و «الهیات» نیز به معنای فلسفه نیست. «الهیات» همان علم کلام است که در دین اسلام، مسیحیت و یهودیت نیز وجود دارد. متأسفانه برخی مترجمان علاوه بر استفاده از اصطلاح «فلسفه دین» به جای «الهیات»، به اشتباه، اصطلاحات علم کلام را در فلسفه مدرن وارد میکنند.
به طور مثال، برخی چند شعر مولوی درباره «هستی» را در کنار مباحث هستیشناسانه «هایدگر» قرار میدهند و در قیاسی غلط سعی دارند به خوانندگان خود این موضوع را القا کنند که هایدگر، همانی را میگوید که مولوی گفته است. یا برخی مترجمان در نوشتههای خود ملاصدرا را با اسپینوزا و ماکیاولی مقایسه میکنند که این موضوع هم درست نیست و بهواقع، این متفکران با یکدیگر تفاوت «ماهوی» دارند.
موضوع دیگری که درباره ترجمه آثار فلسفی وجود دارد، این است که برخی استادان صاحبنام فلسفه که در خارج از کشور تحصیل کردهاند، با زیرکی دست به هیچ ترجمهای نمیزنند و اغلب به کار تألیف مشغول هستند که این موضوع، قابل تأمل و بررسی است که آیا این استادان به اندازه کافی زبان خارجی نمیدانند که ترجمه نمیکنند؟
این روزها علاوه بر گرانی کتاب و خرید آن، پیدا کردن کتاب ترجمهشده مناسب نیز مشکل شده است؛ حداقل برای من، زیرا برای خرید این کتابها باید وقت بسیاری بگذارم تا کتابی با ترجمه مطلوب را پیدا کنم.