به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «پاموک» میگوید، آخرین رمانش به طرز جداییناپذیری با رشد و توسعه شهرهای مدرن مرتبط است. او در این گفتوگو تصریح میکند که شهرها در بسط و گسترش یک رمان کمک میکنند و در مقابل رمانها گسترش شهرها را اسطورهای و حتی فراتر از آن میسازند. این نویسنده برنده ادبیات نوبل توضیح میدهد که چرا این اثر او دوباره به استانبول (زادگاه او) هم به عنوان یک مکان محوری در داستان و هم به عنوان دستمایهای برای خلق رمان بازگشته است.
درباره دستفروشان و کلاهبرداران خیابانی
در «چیز عجیبی در ذهنم» «پاموک» تلاش کرده است تا «حماسه یک شهر» را در طول یک دوره 40 ساله به تصویر بکشد؛ حماسهای با دورنمای معمولی و معمولا فراموششده، چون برخی ساکنین آن مانند دستفروشان خیابانی، کلاهبرداران، زاغهنشینان و کارتنخوابها.
هنگامی که راوی بر چنین شخصیتی متمرکز میشود، یعنی «مولود کاراتاش»، ماستفروش دورهگرد و پیشخدمت روزمزد و یک فروشنده نوشیدنی در شب، شبکهای گسترده از شخصیتها را نیز نشان میدهد. برخی از آنها موجب شکوفایی هستند و برخی دیگر پژمردگی بهبار میآورند، یا در مورد «مولود»، به چیز دیگری بدل میشوند که به طور کل در نتیجه یک هویت اشتباهی هستند.
«پاموک» میگوید: «من در این داستان میخواستم درباره تاریخ خیابانی کوچک و زیبا از شهر خودم را توصیف کنم. بههمین دلیل چندین گفتوگو با فروشندگان دورهگرد نوشیدنی و دستفروشان در سرتاسر استانبول انجام دادم.»
او میافزاید که برخی از این گفتوگوها حتی بدون ویرایش جای خود را در رمان پیدا کردهاند؛ رفتوبرگشتی بین اول شخص و سوم شخص، بین حقیقت و تخیل.
«مولود» سرگردان در شبکههای خیابانهای استانبول نوشیدنیهای خود را میفروشد و برخی اوقات در آنچه «پاموک» آن را «جنگل علائم و نشانهها» که شهر را مشخص میکنند، غرق میشود.
این نویسنده برنده نوبل ادبیات تاکید میکند که خود او نیز دوست دارد در شب به خیابان برود و قدم بزند. «دوست دارم شهر را در میانه شب مشاهده کنم ... شهر جایی است که بشریت در زوایای پنهان آن قرار گرفته است. لذتبخش است که یک رماننویس باشید قدم بزنید، مشاهده کنید و یادداشت بردارید. من حتی از آیفون خودم برای عکس گرفتن و برخی اوقات فیلمبرداری از هر آنچه به نظرم جالب بیاید استفاده میکنم.»
نوشتن رمان همچون به تصور درآوردن یک درخت
این نویسنده اهل ترکیه در پاسخ به این پرسش که چگونه یک نویسنده تصویر کردن و خلق یک رمان درباره دوره 40 ساله یک مکان و در کنار آن بیان داستانهای فرعی را به انجام میرساند میگوید: «تصورات بشری، همانطور که همه میدانیم، محدود است. شما نمیتوانید یک رمان 600 صفحهای را از قبل یکجا تصور کنید.»
وی میافزاید: «شاید نوشتن یک رمان مانند تصور کردن یک درخت باشد. به تنه درخت فکر میکنید، سپس برخی شاخهها را تصور میکنید، و بعد از آن برخی از برگها را.
یک اثر حماسی خیلی شبیه نقاشی آبرنگ روی گچ است؛ از یک گوشه شروع میشود. طی یک سال زوایای مختلفی را مینویسید و سپس با یکی دیگر ادامه میدهید و بعد جای تنه را عوض میکنید؛ یعنی داستان را بازآفرینی میکنید و آنگاه تصاویری که شما آنها را دوست دارید خود را نمایان میکنند؛ پس آن را تائید و ویرایش آن را آغاز میکنید ... این روشی است که من 40 سال و یا بیشتر است که آن را بهکار میبندم.»
«پاموک» همچنین به این نکته اشاره میکند که بهرغم مفهومی رایج، نوشتن رمان یک کار انفرادی و در انزوا نیست – نویسندگان به همان اندازه ویراستاران خوب و موثر هستند. «یک رمان بهتر اثر میکند اگر آن را چند بار بازنویسی کنید. سپس من از ویراستارم میخواهم که به من در ایجاد ثبات و پایداری آن کمک کند.»
حلقه نویسندگان فرقهای امریکایی است
وقتی سخن از حلقه نویسندگان به میان آمد «پاموک» به سرعت آن را «یک فرقه امریکایی ... یک ساختار بیمارگونه» عنوان کرده و آن را مردود اعلام کرد. وی بر این باور است که علاج این مشکل در حدی که الان وجود دارد، راهحل سادهای دارد: «فقط درباره موضوعات و شخصیتهایی بنویسید که دوست دارید و امیدوارید که خوانندگان نیز دوست داشته باشند.»
آیا رمان و داستانهای ادبی مردهاند؟
عبارت «مرگ رمان» به تازگی بسیار استفاده میشود؛ نه تنها منتقدان آن را بهکار نمیبرند - در سال 2009 «فیلیپ راث»، رماننویس امریکایی و نویسنده رمان کوتاه «خداحافظ، کلمبوس» اظهار کرد که رمان خواندن طی 25 سال «یک فعالیت فرقهگونه» خواهد بود در حالیکه اخیرا شخصی به نام «ویل سلف»، رماننویس و روزنامهنگار انگلیسی از آن فراتر رفته و گفته است که رمان در همین حال حاضر نیز مرده است.
«پاموک» نیز میگوید: «یکی از سئوالاتی که من به طور دائم از خودم میپرسم همین است؛ این که آیا رمان واقعا مرده است؟ پاسخ من این است: بگذارید نگاهی به آمار بیندازیم.»
وی میافزاید: «طی یکصد سال گذشته، رمان دیگر اشکال ادبی را به حاشیه رانده است؛ اشکالی مثل ادبیات نمایشی و شعر. بشریت با ادبیات از طریق رمان ارتباط برقرار میکند. هر جوان اهل ترکیه تا دهه 1970 میلادی و یا حتی دهه 80، آرزو داشت شاعر شود. امروزه همه داستان مینویسند. خدا را شکر که مشغله و غریزه بشری برای خواندن و نوشتن رمان همچنان ادامه دارد.»