خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- علیرضا دولتشاهی: لوبلین، شهری در شرق لهستان، بیشک در تاریخ این کشور همیشه مکان نقاط عطف بوده است؛ از پیمان معروف اتحاد با دوکنشین بزرگ لیتوانی تا تشکیل نخستین هسته دولت سوسیالیستی. لوبلین شهری شرقی است با شهروندانی از مذاهب گوناگون. از اقوام گوناگون یهودیان، ارمنیان ..... همچنین لوبلین شهر یوزف چههوویچ است؛ کسی که در نیمه مارچ سال 1903 میلادی چشم به دیدار جهان گشود، در آن شهر زیست و در آن، جان باخت. جنگ دوم جهانی گذشته از خساراتی که از خود باقی گذاشت، به میراث فرهنگی نه تنها لهستانیان، که نوع انسان خساراتی جبرانناپذیر وارد کرد؛ همچون جان باختن هنرمندان. میتوان از شاعرانی در ادب لهستان نام آورد که طی این دوران خون وجنون، جان باختند. چههوویچ یکی از آنان است با مرگی تراژیک در نهمین روز جنگ دوم جهانی؛ رویدادی که خاطرهاش تا امروز نیز در شهر زنده است و در محل درگذشت وی مجسمهای از وی قرار گرفته است.
چههوویچ این پرچمدار هنرمندان پیشرو بر اهالی هنر نسلهای بعد نیز، تاثیری غیر قابل انکار داشت. پس از آن که دوره اول دبیرستان را در مدارس روسیزبان موجود در گستره لهستان تمام کرد، به صف مبارزه مسلحانه استقلالطلبان لهستانی با روسیه پیوست. او در جنگ نامدار 1920 شرکت کرد. جنگی که به تعبیری سرنوشت اروپا را دستخوش تغییر کرد؛ جنگی که زایش دوباره لهستان پس از نزدیک به دوسده را تثبت کرد. پس پایان جنگی، که پیروز آن لهستان بود. چههوویچ به زادگاهش بازگشت. در مرکز تربیتمعلم به تحصیل پرداخت تا آموزگار شود. در سالهای تحصیل بود که به روزنامهنگاری پرداخت و
سردبیر نشریه ویژه کودکان شد.
او شاعری است که با نثر آغاز کرد؛ با داستانی بهنام حکایت تاج کاغذی. اما نخستین دفتر سروده های وی با نام سنگ، در سال 1927 منتشر شد. او در تابستان سال 1922 با دو تن از بنیانگذاران حلقه ادبی رفلکتور یعنی، کنراد بیه لسکی و واسواو گراله فسکی آشنا شد. پس از این دیدار، آثار خود را برای آنان ارسال کرد. از جمله حکایت تاج کاغذی را. آثار وی در نخستین شماره نشریه این حلقه ادبی منتشر شد. چههوویچ یکی از اعضای این حلقه پیشرو ادبی شد. تنها بعد از آشنایی چههوویچ با چسواو بروفسکی و استانیسواو گرنجینسکی ، بود که این گروه ملاقاتهای پیوستهای در دفتر گراله فسکی برگزار کرد. دستامد این نشستها در سال 1925 فراچنگ آمد: انتشار دفتر دوم از نشریه حلقه ادبی. این بهجز نشستها و دیدارهای ادبی در رستورانها و کافهها شهر بود. پس از انتشار سومین دفتر سرودهایش با عنوان بالادی از دیگر سو در سال 1933 به ورشو نقلمکان کرد. در ورشو علاوه بر کار در انجمن معلمان، به حشرونشر با شاعران پرداخت و همچنان به همکاری با نشریات کودکان ادامه داد.
وی در ورشو با شاعرانی همنشینی یافت که هر یک در ادب لهستانی از جایگاهی رفیع برخوردارند. برتر از همه آنان، شاعرِ شاعران، چسواو میُوش، بود. سرودههای او را میتوان از یک سو با شعرهای فولکلور و از سوی دیگر با شعر تغزلی سده هفده میلادی دارای پیوندی ذاتی دانست. شعر او را به موسیقی مجلسی تشبیه کردهاند. او در مسائل تکنیکی شعر شاعری نوآور و پیشرو بود. رویکردش به وزن و قافیه محافظهکارانه نبود؛ کسی که استفاده از نظام سجاوندی، استفاده از حروف بزرگ در آغاز جملات را به سویی نهاد و شاید از این زاویه شاعری از دو نسل بعد از او، هالینا پوشویاتسکا، را بتوان در کنار وی نهاد. میُوش، شعر چههوویچ را شعری دانسته است که ترجمه ناپذیر است. از این زاویه شعر او را میتوان در کنار شعر لِشمین، دیگر سراینده بزرگ ادب لهستانی قرار داد. چههوویچ در دیگر عرصههای روزنامهنگاری نیز فعال بود. او را میتوان نخستین روزنامهنگار در شهر لوبلین دانست که در حوزه سینما به نگارش نقد پرداخت. او در این نوشتهها از نام مستعار سینما دوست استفاده میکرد. او در نشریه پیام لوبلین که خود سردبیر و ناشرش بود بخشی با عنوان پرده نقرهای گشود. همزمان وی در عرصه نقد تئاتر نیز فعالیت میکرد. در سالهای آغازین دهه پایانی دهه بیست او عضوی از کمیته تئاتر در شهر لوبلین بود. کمیتهای که سرآغاز فعالیتش به سال 1921
میرسید. چههوویچ در عرصه نگارش برای رادیو نیز فعال بود. این حوزهای بود که طی اقامتش در ورشو بیشتر به آن اشتغال داشت. سروده نامدار و بلند وی را، شعری برای لوبلین، میتوان در گروه آثاری قرار داد که برای رادیو نگاشته بود. با شروع جنگ دوم جهانی، بسیاری از لهستانیان برای حفظ جان خود به شرق کشور رو آوردند. چههوویچ نیز پایتخت را به سوی زادگاهش ترک کرد اما طی بمباران لوبلین در روز 9 سپتامبر جان باخت. یک هفته بعد نیروهای ارتش سرخ به مرزهای شرقی لهستان تجاوز کردند. رویدادی که سرآغاز آوارگی گروهی بسیاری از لهستانیان شد. اینک در زادگاهش موزهای بنام و یاد او موجود است. موزهای که در بیست و نهمین سالمرگش در نهم سپتامبر سال 1968 به همت دوستانش گشایش یافت.