به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) کتاب «اسطورههای ماندگار سنگرسازان بیسنگر» نوشته حمید دعائی به گردانهای مهندسی رزمی جهاد سازندگی قرارگاه حمزه سیدالشهداء استان سمنان در هشت سال دفاع مقدس میپردازد.
تاریخچه شکلگیری گردان مهندسی رزمی جنگ جهاد سازندگی استان سمنان و تشکیل پشتیبانی و مهندسی رزمی جنگ جهاد سازندگی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، به روزهای شروع تجاوز گسترده ارتش بعث عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران از مهر 1359 تا مهر 1361 برمیگردد.
طی این دو سال، جهادگران استان سمنان به دلیل ارائه خدمات ارزندهشان در جبهههای جنوب و احراز شایستگیشان نزد فرماندهان نظامی و شورای مرکزی جنگ جهاد سازندگی، مأمور تشکیل پشتیبانی و مهندسی رزمی جنگ جهاد سازندگی قرارگاه حمزه سیدالشهداء در منطقه شمال غرب شامل دو استان پهناور آذربایجان غربی و کردستان شدند. مناطقی که به دلیل نبود سازمانی قوی از نیروهای انقلابی و متخصص در مهندسی رزمی، نهتنها مردم محروم و رزمندگان بهراحتی مورد حمله ارتش بعث قرار گرفته بودند، بلکه این دو منطقه جولانگاهی شده بود برای تاخت و تاز و حملات ضد انقلابیون و گروهکهای معاند نظام اسلامی.
دعائی در این کتاب، برای درک و اطلاع مخاطب، به ویژه نسل جوان، ضمن مروری کوتاه بر تاریخچه دفاع مقدس، چگونگی وقایع و رخدادها طی نبردهای سنگین دو سال اول جنگ و آنچه موجب انتخاب گردان مهندسی رزمی جهاد سازندگی استان سمنان برای تشکیل قرارگاه حمزه جهاد سیدالشهداء در شمال غرب شد، میکوشد مخاطب را با زمینههای تشکیل قرارگاه حمزه و گسترش عملیاتها به شمال غرب، رزم بیامان رزمندگان سلحشور با قوای متجاوز صدام و مزدوران داخلی و فعالیتهای انجامشده از سوی جهادگران قرارگاه طی شش سال (تا انتهای جنگ) تشریح و بازخوانی کند.
در مقدمه کتاب به چگونگی تشکیل نهادِ جهاد سازندگی، فرهنگ و مدیریت نوین جهادی، چگونگی حضور جهاد در دفاع مقدس، سازماندهی جهادگران با تشکیل گردانها و قرارگاههای پنجگانه، اهم فعالیتهای جهادگران در جبههها و آمار مربوط به حضور ایثارگران وزارت جهاد کشاورزی پرداخته شده است.
نخستین بخش کتاب، عملکرد جهادگران استان سمنان در جبهههای جنوب و در بخش دوم، تشکیل و عملکرد قرارگاه حمزه در شمال غرب به این شرح ارائه شده است: چگونگی حضور جهادگران استان سمنان در جبههها از روزهای ابتدایی جنگ، عملکرد جهادگران استان سمنان در دو سال اول جنگ، تشکیل قرارگاه حمزه در شمال غرب و استقرار در ارومیه، عملکرد قرارگاه حمزه در مناطق عملیاتی شمال غرب، در نبرد با ضد انقلاب داخلی و نبرد با متجاوزان خارجی و نیز حضور در عملیاتهای جنوب، حضور تأثیرگذار بانوان و خانواده جهادگران ساکن در واحدهای مسکونی قرارگاه در ارومیه به منظور ایجاد فضایی آرام و روحیهبخش برای جهادگران به منظور استمرار حضورشان در جبههها، «یاد یاران» به ترتیب تاریخ شهادت شهید قرارگاه، شامل خلاصه زندگینامه و بیان خاطرات همسنگران آن عزیزان.
نویسنده در آغاز هر بخش به شرایط زمانی کشور و جنگ، نام، تاریخ، منطقه و خلاصه نتایج عملیات، شروعکننده پرداخته و در ادامه عملکرد جهادگران قرارگاه و گردانهای حاضر در آن عملیات را بیان کرده است.
همچنین، ثبت و تشریح واقعیتهای جنگ، اشاعه عناصر مدیریتی، فرهنگی، تکریم از ایثارگران، بهویژه شهدای جهادگر سالهای دفاع مقدس و بعد از آن، از مهمترین مطالب «اسطورههای ماندگار» است.
در صفحه 107 کتاب درباره اقدامهای شهید حاج مرتضی شادلو میخوانیم: «استقرار جهادگران در رقابیه: جاده اهواز اندیمشک زیر آتش نیروهای عراقی بود و لازم بود با انجام عملیات، منطقه از لوث وجود عراقیها پاک شود. فرمانده گردان حاج آقا حسنبیگی گفت: گردان جهاد استان سمنان باید برود در منطقه رقابیه مستقر شود. اولین ستاد و اولین نیروهایی که به رقابیه رسیدند، گردان مهندسی جهاد استان سمنان بود. من که بهعنوان شاگرد لودر رفته بودم، با آقای حسنبیکی صحبت کردم چند روز بیشتر آموزش ببینم و بعد با یک دستگاه لودر کار کنم. ایشان قبول کردند و یک دستگاه لودر تحویل گرفتم و مشغول آموزش و کار شدم.
آن موقع یک سال و نیم بود که نیروهای لشکر 21 حمزه در رقابیه حضور داشتند. اصلاً ندیده بودند که جهاد سازندگی بیاید و بخواهد کاری کند. اولین بار که میخواستیم از روی پل شناور روی کرخه به جاده آسفالت اهواز و رقابیه برویم، به ما اجازه نمیدادند و میگفتند جهاد سازندگی اینجا چه میکند؟ جهاد که نمیتواند کاری انجام دهد؟ البته آنها حق داشتند. چون تا آن روز کارها و فداکاریهای جهاد در پشتیبانی و کمک به رزمندگان را ندیده بودند. نمیدانستند جهاد چه میکند. لذا سربازان با تماسی که با مسئولان لشکر داشتند، بالاخره اجازه دادند از پل عبور کرده و به منطقه رقابیه برویم.
در رقابیه روستایی وجود داشت که خانههایش بر اثر جنگ خراب شده بود. قرار شد مقر جهاد در آن روستا باشد. ابتدا دستگاهها، سپس دیگر امکانات جهاد استان سمنان در پادگان دشت آزادگان و تپههای اللهاکبر را به تدریج به آن روستا منتقل کردیم. با استقرار جهاد استان سمنان، نیروهای رزمنده هم از سمت رقابیه و شوش در منطقه مستقر شدند. تیپ نجف اشرف اولین تیپی بود که به رقابیه آمد. انجام کارهای مهندسی این تیپ به عهده ما بود.
وسایلی که در عملیات طریقالقدس از عراقیها غنیمت گرفته بودیم، در منطقه رقابیه به کارمان آمد. از آنجا که هنوز تیپها، مهندسی رزمی قوی نداشتند، جهاد این مسئولیت را به انجام میرساند.»
همچنین در صفحه 109 کتاب «اسطورههای ماندگار» آمده است: «شب عملیات: ساعت چهار بعد از ظهر، زمین و کوههای بیآب و علف زلیجان گواه بر فعالیت رزمندگان و جهادگران بود و فردا در پیشگاه خدا شهادت خواهد داد. آن عده از رزمندهها و جهادگران که در این عملیات شرکت کردند و شهید شدند، در پیشگاه خدا با افتخار حاضر خواهند شد.
نیروهای رزمنده تیپ نجف اشرف در حالی که احساس علاقه و عشق خاصی نسبت به جهادگران داشتند، از برابر بچههای جهاد عبور میکردند و عازم خط بودند. گریههای شوقشان نشانگر بارش گلولههایی بود که اندکی بعد به قلب نیروهای صدام فرود میآمد.
مشخص بود که این اخلاص و ایثار رزمندهها حتماً به شکست نیروهای متجاوز ختم خواهد شد. بچههای جهاد قرآن را بالای سر رزمندگان اسلام گرفته بودند و آنان با شوق و اشتیاق زایدالوصفی از زیر قرآن عبور میکردند. آنها خود را به خدایشان سپرده بودند. اینها نیروهایی بودند که جلوتر میرفتند تا در خط مقدم مستقر شوند و با شنیدن رمز عملیات، یورش سهمگین علیه دشمن متجاوز را شروع کنند. از آن ساعت ما آماده حرکت بودیم. قرار بود جهاد استان سمنان از سه محور کار کند.
جاده شهید بهشتی از طرف راست، جاده کربلا [رقابیه] که رو به دشمن بود و جاده کاظمین از طرف ما که در این محور حرکت میکردیم. ساعت 2:30 دقیقه بامداد دستور حرکت داده شد. همین اول کار دستگاهها در گل فرو رفتند، اما با نیرویی که خدا و توسل به ائمه(ع) به بچهها داده بود، دستگاهها را با هر زحمتی بود از گل درآوردیم و حرکت کردیم. آن شب تعدادی از بچههای بسیجی که محافظت از ما را به عهده داشتند، از سر شب با حالتی معنوی اشک میریختند و دعا میخواندند.
قبلاً منطقه را شناسایی کرده بودیم که روز و شب باید از کجاها حرکت کنیم. ولی آن شب ظلمات بود و چیزی دیده نمیشد، این خدا بود که ما را هدایت میکرد. طنابی در مسیر کشیده بودیم تا بچهها در مسیر طناب حرکت کنند، ولی خداوند بزرگترین امدادگر بود. بارها در جبهه تا دویست یا سیصد متری عراقیها راهسازی کردیم، نیرو جابهجا کردیم، اما متوجه نشدند. ما عراقیها را میدیدیم، ولی آنها ما را نمیدیدند. در همین طناب کشیدن، تا نزدیکیهایشان میرفتیم، با اینکه دشمن روی ارتفاعات مستقر بود و ما لای بوتهها حرکت میکردیم، ولی اصلا متوجه قضیه نمیشدند.
شب تاریک، وسط آن بیابانی که همدیگر را نمیدیدیم، خدا ناظر اعمال بود و ایثارها و اخلاصها را فقط او بود که میدید. من با لودر و برادران هم با دستگاههای دیگر به حرکت ادامه دادیم و از پشت به دشمن نزدیک میشدیم. حدود ساعت پنج صبح رزمندهها شدیدا با دشمن درگیر شدند. یادم هست که یک بار یکی از ماشینهای عراقیها آمد و به بغل یکی از بلدوزرها خورد و فرار کرد. ساعت پنج صبح یک عده روی دستگاههای در حال حرکت نماز میخواندند، تعدادی هم میپریدند پایین و بعد از خواندن نماز دوباره میدویدند تا به دستگاهها میرسیدند.»
«اسطورههای ماندگار» را انتشارات امینان با شمارگان یکهزار و 100 نسخه، قطع وزیری، 668 صفحه و به بهای 250هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
برای اطلاعات بیشتر میتوانید به نشانی زیر مراجعه کنید: